تحولات لبنان و فلسطین

ما مدیریت بحران نداریم. جنگ سی و سه روزه اتفاق می‌افتد. 10 اکیپ از طرف شبکه‌های مختلف خبری در این واقعه حضور دارند، اما نظمی در این میانه وجود ندارد. برنامه مشخصی نیست.به همین خاطر در روز بیست و دوم جنگ عین این اکیپ‌ها دور هم در بیروت جمع شده و ناهار می‌خوردند!

رضا برجی، رکورددار سفر به مناطق بحرانی و جنگی جهان است. او به  عنوان خبرنگار، عکاس، فیلمبردار و مستندساز، در 17 جنگ معاصر مانند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جنگ‌های افغانستان، قره باغ، کشمیر، چچن، بوسنی و هرزگوین، حمله آمریکا به عراق ، کوزوو، لبنان، سودان، سومالی و... حضور داشته و ضمن نگارش چندین کتاب خاطرات و مقاله، نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی عکاسی  بسیاری در کشورهای مختلف جهان برگزار کرده‌است. در این سال‌ها او هرجا که بحرانی بوده حضور داشته و به همین خاطر بیشتر آثاری که از این بحران‌ها تهیه کرده است منحصربه فرد و برجسته از کار درآمده‌اند. مستند «خنجر و شقایق» هم از این قاعده مستثنی نیست هرچند که در این کار او عضو یک گروه سه نفره بوده و به عنوان عکاس حضور داشته اما به همراه نادر طالب زاده و محمدصدری نقطه عطفی در مستند سازی بحران ایجاد کرده‌اند، نقطه عطفی که در زمان خودش به خاطر اتفاقاتی که در زمان پخش شکل گرفت سبب تغییرات دیگری در رسانه آن زمان و بخصوص تلویزیون شد. به این بهانه پای صحبت رضا برجی نشستیم و با بازگویی خاطرات «خنجر و شقایق» به مشکلات امروز مستند سازی بحران  نگاهی انداخته‌ایم. 

■ شما به عنوان رکورددار عکاسی در جنگ از طرف یونسکو معرفی شده‌اید و در مصاحبه‌ای گفته‌اید حدود 3000 روز در جنگ بوده‌اید،این رکورد براساس کدام انگیزه به دست آمد؟
من تا به امروز در 17جنگ حضور داشته‌ام و این میزان حضور در بین سایر عکاسان جنگ و مستندسازان به بیشتر از چهارده تا هم نرسیده‌است. من پس از جنگ تحمیلی هر جا که در منطقه بحرانی بود به عنوان اولین نفرات دوربین، دست گرفته و به آن مناطق رفتم تا از نزدیک آنچه را که پیش آمده بود ثبت و ضبط کنم.  در این راه از افغانستان تا سومالی را دیده‌ام و هرجا جنگ گریبان مظلومی را گرفته است، حضور داشته‌ام. اگر دقت کنید تمامی جنگ‌هایی که من درآن حضور داشتم درگیری هایی بوده که در یک طرف آن مسلمانان بوده‌اند و در همه این جنگ‌ها طرف مسلمان مورد هجوم قرار گرفته و عده‌ای به هر نام و عنوانی به آن‌ها تهاجم کرده‌اند و مسلمان‌ها مشغول دفاع شده‌اند. من به خاطر همین موضوع و براساس تفکر امام که می‌گویند هر کجا مظلومی قرار دارد باید به دادش برسید به سراغشان رفته‌ام و خودم را بهشان رسانده‌ام. این تفکر برخاسته از تفکر شیعه است. برخاسته از تفکر امام حسین علیه السلام است که می‌گویند هرجا که صدای مظلومی را شنیدی باید به طرف آن مظلوم حرکت کنید. من دفاع از این مظلومین را با تصویر انجام دادم. چون دوربین من سلاح من است. وظیفه من براساس تفکر انقلاب دفاع از مظلوم است یک جا به خاطر این وظیفه دوربین به دست گرفتم و یک جا هم مانند جنگ خودمان آرپی چی در دست داشتم.

■ جایگاه جنگ بوسنی در این میان چه بود؟ چطور شد که به عنوان اولین گروه مستند ساز ایرانی به این جنگ رفتید؟
جنگ بوسنی یک تفاوت اساسی با سایر جنگ‌های منطقه داشت. این جنگ در منطقه‌ای اتفاق افتاد که احتمال اینکه در این منطقه جنگی صورت بگیرد بسیار کم بود. مثل خاورمیانه هم نبود که بهانه‌های متعدد برای تهاجم و درگیری وجود داشته باشد. مردم بوسنی تنها به خاطر اینکه مسلمان بودند مورد تهاجم قرار گرفتند. اصل نقشه و هدف نهایی این تجاوز این بود که مسلمانان آن منطقه را قتل عام کنند و از ایجاد کشوری به نام بوسنی و هرزگوین با اکثریت مسلمان و احتمالاً حکومت مسلمان جلوگیری به عمل بیاورند. در آن زمان آن منطقه تحولاتی مانند فروپاشی دیوار بین دو آلمان و همچنین تحولات چکسلواکی را تجربه کرده بود، اما ماجرای بوسنی متفاوت بود. در قلب اروپا کشوری مسلمان در حال شکل گیری بود و متجاوزین این را نمی‌خواستند. در یک چنین شرایطی آن مردم گرفتار شده بودند و تنها به خاطر مسلمان بودن به بدترین شکل در حال نابودی بودند. در چنین شرایطی ما به عنوان اولین گروه مستند ساز وارد بوسنی شدیم و هدفمان هم این بود که یک سریال از آنچه در آنجا می‌گذشت تهیه کنیم. نتیجه کار هم شد سریالی که آقای طالب زاده  ساختند و  نام «خنجر و شقایق» پیشنهادی شهید آوینی برای این کار بود و متن و نریشن کار را هم ایشان نوشتند و خواندند. 

■ چه بلایی سر این مستند آمد ؟ جنجال‌های بعد از آن موجب شد که مسیری باز شود و نگاه‌ها تغییر کند؟
در آن زمان سه قسمت از کار تحویل صدا و سیما شده بود و صدا و سیما هم تمام جاهایی که صدای شهید آوینی بود را به همراه تصاویر درآورده بود و نتیجه یک کار قلع و قمع شده بود. کار بدتری هم که انجام دادند در آن زمان این بود که سریال را بدون تیتراژ و نام عوامل سازنده و به اسم کاری از واحد خبر صدا و سیما پخش کردند. آن زمانی که قسمت اول پخش شد پنجشنبه شب بود و یک قسمت هم بعد پخش شد. روز جمعه، آن نامه سرگشاده به مدیریت صداو سیما از طرف شهید آوینی و گروه سازنده در روزنامه کیهان پخش شد. نکته این بود که چرا تلویزیون این کار غیر اخلاقی را انجام داده‌است و کاری که سازنده دارد و شناسنامه دارد اینطور تکه تکه می‌کند.  همانطور هم که حتماً شنیده‌اید آن زمان غوغایی در رسانه‌ها شکل گرفت و بعد از آن اتفاقاتی افتاد که زمینه ساز شکل گیری تغییراتی شد. به عنوان مثال جرقه ورود مجلس به تحقیق و تفحص در مورد صدا و سیما از آنجا زده شد. آن زمان خیلی‌ها با مدیریت وقت صدا و سیما مشکل داشتند، این فیلم این اتفاقات را جلو برد و تغییر مدیریت صدا و سیما را سرعت بخشید. منتهی به نظر من بهترین اتفاقی که این مسئله باعثش شد شکل گیری یک اتاق فکر برای موقعیت‌های بحرانی بود. با این هدف که وقتی بحرانی شکل می‌گیرد صدا و سیما با آن چگونه برخورد کند. این اتفاق خیلی خوش یمن بود.

■ شما از شکل گیری اتاق فکری برای بحران می‌گویید؛ اما به نظر می‌رسد کار صدا و سیما در موضوعات این چنینی همچنان ادامه دارد آیا این مسئله فقط محدود به آن وقت بود با اینکه این فضا همچنان هم وجود دارد؟
رسانه ما متأسفانه یک رسانه فرتوت است. من خاطرم هست در جایی گفتم که همین اتاق فکری که برای بحران راه اندازی شده خودش نیازمند مدیریت بحران است. صدا و سیما در جنگ‌های گذشته بد عمل کرده است. بروید بپرسید در جنگ سی و سه روزه لبنان صدا و سیما چند فیلم پخش کرد. در قصه عراق چه کردیم؟! اکنون در ماجرای سوریه چطور عمل می‌کنیم؟ بگذارید با بیان یک خاطره مسئله را روشن کنم. در اولین حمله آمریکا به عراق ما به همراه آقای غفوری و کلهر به بغداد رفتیم. چهار هتل در این شهر برای خبرنگارها در نظر گرفته شده بود. معمولاً در زمان جنگ‌ها اینطوری است که یک هتل یا مکانی برای خبرنگارها در نظر گرفته می‌شود و دو طرف به این هتل کاری ندارند. برعکس جنگ بوسنی که خبرنگارها را با تک تیرانداز می‌زدند. در هر حال ما به بغداد رفتیم و وارد یکی از این هتل‌ها شدیم و ابتدا سراغ سایر گروه‌های ایرانی و بچه‌های صدا و سیما را گرفتیم به جز یک نفر که مسئول سیستم پخش ماهواره‌ای بود هیچ کس را نیافتیم. آن موقع من فهرست خبرنگاران حاضر در هتل را گرفته و به آقای غفوری هم نشان دادم. به عنوان نمونه خدمتتان عرض می‌کنم در همین یک هتل 66 خبرنگار فرانسوی حضور داشتند. این آمار مربوط به همین یک هتل بود و من به آن سه تای دیگر و شهرهای دیگر مانند بصره و کرکوک و کربلا و نجف هم کاری ندارم که خبرنگاران بسیاری از همه جای دنیا درآن جمع شده بودند. تنها در یک هتل 66 خبرنگار فرانسوی بود ولی یک ایرانی نبود. ببینید در همسایگی ما پایتخت یکی از کشورهای مهم مسلمان در حال سقوط است و هیچ خبری از ما نیست. در حالی که حضور ما باید پررنگ باشد. آن زمان من به این مسئله اعتراض کردم و گفتم حاضرم مناظره کنم. جواب دادند که 300 خبرنگار حضور داشته است. 5000 مجسمه از صدام در آن زمان حضور داشت. گروه سه نفری ما در آن زمان از سقوط پنج تا از این مجسمه‌ها فیلم گرفته بودند.  من گفتم شما یک فیلم چندثانیه‌ای از پایین کشیدن یکی از این مجسمه‌ها به من نشان بدهید مگر نمی‌گویید سیصد نفر حضور داشتند؟! یک فیلم هم نبود.

■ در صحبتتان به آقای غفوری اشاره کردید، ایشان اکنون مدیر شبکه مستند هستند، شبکه مستند در صدا و سیما راه افتاده‌است، شبکه افق هم هست. آن زمان در نامه شهید آوینی آمده بود که در صدا و سیما به نیروهای متعهد میدان داده نمی‌شود، اکنون با وجود این تغییرات چرا همچنان شرایط همین است؟ چرا به طور مثال جنگ یمن تا این اندازه مهجور است؟
فاجعه از آنجا شروع می‌شود که ما مدیریت بحران نداریم. ببینید یک ماجرای با اهمیت جنگ سی و سه روزه اتفاق می‌افتد. 10 اکیپ از طرف شبکه‌های مختلف خبری در این واقعه حضور دارند، اما نظمی در این میانه وجود ندارد. برنامه مشخصی نیست.این اکیپ‌ها به حال خودشان رها هستند و دفتر صداو سیما در بیروت روی این‌ها مدیریتی ندارد. یعنی نمی‌گوید هر اکیپ چه بکند و به کجا برود؟! به همین خاطر در روز بیست و دوم جنگ عین این اکیپ‌ها دور هم در بیروت جمع شده و ناهار می‌خوردند! چه خبر است؟! ما در اوج جنگ هستیم چرا هر اکیپ و تیم در شهری و منطقه‌ای از جنگ مستقر نیست ؟ چرا همه در بیروت هستند؟ این همان فاجعه‌ای است که من درباره‌اش به شما می‌گویم و نتیجه‌اش می‌شود برخورد منفعلانه صدا و سیما در ارتباط با بحران‌ها! 

■ پس مشکل را همچنان در مدیریت رسانه‌ها می‌بینید؟
این مسئله فقط متوقف به صدا و سیما نیست. من به عنوان یک مستند ساز جنگ در مورد برخورد رسانه‌ها در بحران‌ها می‌گویم که درجنگ‌های منطقه حضور جدی نداریم؛ اما این بحث خیلی کلی‌تر است، اکنون موضوع این است که صدا و سیما نقش خود را به عنوان مرجعی که باید سوار بر بحران‌ها شود و مانور بدهد و موج ایجاد کند از دست داده است. اکنون صدا و سیما و به طور کلی رسانه ما خودش سوار بر موج‌های موقتی می‌شود. یک اتفاقی را پیش می‌برند و بعد انگار می‌روند به عواقبش فکر می‌کنند در حالی که جایگاه رسانه این نیست.  رسانه قبل از اینکه خبری را پخش کند، قبل از این که مستندی را نشان بدهد باید تا خیلی بعدش را هم دیده باشد و مدیریت کرده باشد، اما چون این نگاه وجود ندارد این بلبشو را در فضای مجازی و رسانه‌های ما می‌بینید اکنون رسانه ما معطل می‌ماند ببیند در فضای مجازی چه پیش می‌آید و بعد نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد در حالی که این مسیر باید برعکس باشد که نیست چون منفعلیم و عقب مانده‌ایم. شهید آوینی 40 سال پیش گفت که روزی امواج از دیوار خانه‌های شما عبور خواهد کرد و باید برای آن روز آماده باشید. اکنون ما در همان روز هستیم و به جای کار کردن در حال فراریم. این آمادگی  که شهید آوینی در موردش گفته به نظرمن بخش بسیاری از آن بر عهده رسانه بود. رسانه‌ها با اطلاع رسانی به موقع و آگاهی بخشی به مردم می‌توانستند جلوی خیلی از مسائل را بگیرند، مردمی که خبر درست را بشنوند و آموزش بگیرند که راست را از دروغ تشخیص بدهند، اول به سراغ رسانه بیگانه نمی‌روند و بعد هم اگر بروند راست و دروغش را تشخیص می‌دهند در حالی که اکنون یک شایعه براحتی مردم را به هم می‌ریزد، دلیلش کم کاری رسانه است. ما گلویمان را پاره کردیم. مقام معظم رهبری در این چند سال بیشترین حرف و نکته‌ای که گفتند در حوزه فرهنگ بود، اما مدیران ما چه می‌کنند؟! 

■ در این شرایط چاره کار را چه می‌بینید؟ آیا هنوز هم نمی‌شود از مستندهایی مثل خنجر و شقایق درس گرفت؟
گروه‌های فرهنگی کوچک مثل آنچه که خنجر و شقایق را ساختند حکم قایق‌های موتوری تندرو را دارند. قایق‌های تندرو در کسری از ثانیه می‌توانند تغییر مسیر بدهند. می‌توانند به سرعت خود را به محل مورد نظر برسانند اما یک ناو قدرت مانورش مثل یک قایق موتوری نیست یک ناو اگر بخواهد جهتش را تغییر دهد و دماغه‌اش را بچرخاند باید یک روز وقت بگذارد. به همین خاطر تا بیاید بجنبد دیر می‌شود. از طرفی هم اصلاح مسیر زمان می‌برد، اما اگر از قایق‌های موتوری تندرو که همان گروه‌های کوچک فرهنگی هستند کمک بگیریم، در ماجراها پیشتاز خواهند بود. من به خاطر کارم داور جشنواره‌های زیادی هستم گاه در یک جشنواره از پانصد فیلم تا چند هزار فیلم می‌رسد این یعنی اینکه چند هزار نفر نیروی آماده به کار داریم باید از این جوان‌ها کمک بگیریم و به رسانه قدرت و جسارت و سرعت بدهیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.